loading...
السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)
فرزاد مهدوی صدر بازدید : 8570 یکشنبه 11 فروردین 1392 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

 در بحار، از قصص الانبیاء، ازامام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: ... ابلیس چهار بار ناله کرد، یکى آنروزیکه لعنت شد، و روزى دیگر روزیکه بزمین هبوط نمود، و روزیکه محمد صلى الله علیه و آله و سلم مبعوث گردید، و چهارم آن هنگامى که سوره فاتحه نازل گردید...

قسمت اول آیات

(آدرس هر آیه: شماره سوره با یک عدد سه نشان داده شده و سپس شماره آیه آورده شده)

یا ایها الذین آمنوا
در تفسیر الدر المنثور استکه ابو نعیم در حلیه از ابن عباس روایت کرده که گفت : رسولخدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: خدایتعالى هیچ آیه اى که در آن (یا ایها الذین آمنوا) باشد نازل نفرموده ، مگر آنکه على بن ابیطالب در راءس آن ، و امیر آنست .


اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ (001-6)
در کتاب فقیه و در تفسیر عیاشى از امام صادق علیه السلام روایت آورده اند، که فرمود: صراط مستقیم ، امیرالمؤمنین علیه السلام است .


وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ (002-45)
و در تفسیر عیاشى از ابى الحسن علیه السلام روایت آمده ، که فرمود: صبر در این آیه بمعناى روزه است ، و هر گاه امر ناگوارى براى کسى پیش آید، روزه بگیرد، تا بر طرف شود، چون خدایتعالى فرمود: (و استعینوا بالصبر و الصلاه ، و انها لکبیره الا على الخاشعین )، و خاشع بمعناى کسى است که در نماز خود حالت ذلت بخود بگیرد، و منظور از خاشعان در این آیه رسولخدا صلى الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤ منین علیه السلام است .


بَلَى مَن کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (002-81)
و در کافى از یکى از دو امام باقر و صادق (علیهماالسلام ) روایت آورده : که در ذیل آیه : (بلى من کسب سیئه ) الخ ، فرمود: یعنى وقتى که ولایت امیر المؤ منین را انکار کنند، در آنصورت اصحاب آتش و جاودان در آن خواهند بود.
مؤ لف : قریب باین معنا را مرحوم شیخ در امالیش از رسولخدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت کرده ، و هر دو روایت از باب تطبیق کلى بر فرد و مصداق بارز آنست ، چون خداى سبحان ولایت را حسنه دانسته ، و فرموده : (قل لا اساءلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى و من یقترف حسنة ، نزدله فیها حسنا)، (بگو من از شما در برابر رسالتم مزدى نمى طلبم ، مگر مودت نسبت به قربایم را، و هر کس حسنه اى بیاورد، ما حسنى در آن مى افزائیم ).


وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ (002-207)
و در امالى شیخ از على بن الحسین (علیه السلام ) روایت آمده که در ذیل جمله : (و من الناس من یشرى نفسه ...)، فرموده : این جمله درباره على (علیه السلام ) نازل شده ، که در شب هجرت در بستر رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) خوابید.


الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلاَنِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ (002-274)
و در مجمع البیان در ذیل آیه شریفه : (الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار...) درباره شاءن نزول این آیه گفته است بطوریکه از ابن عباس نقل شده ، این آیه در شاءن على بن ابیطالب نازل شده است که آن حضرت چهار درهم پول داشت ، یکى را در شب ، و یکى را در روز سومى را پنهانى و چهارمى را علنى صدقه داد، و به دنبال آن این آیه نازل شد که : (کسانى که اموال خود را شب و روز، سرى و علنى انفاق مى کنند....)


إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَمَن یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِیعُ الْحِسَابِ (003-19)
و از ابن شهراشوب از امام باقر (علیه السلام ) روایت کرده که در معناى آیه : (ان الدین عند اللّه الاسلام ...) فرمود: یعنى تسلیم شدن به ولایت على بن ابیطالب (علیه السلام ).


فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ (003-61)
طاهرین از خلق خود را از دیگران متمایز ساخته و رسول خود را دستور مى دهد که با عترتش به درگاه خدا ابتهال نموده ، با نصارا مباهله کند و فرموده : (فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابناءکم و نسائنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ))، علماى حاضر گفتند منظور از کلمه (انفسنا) خود آن جناب است ، فرمود، اشتباه کرده اید، منظورش على بن ابیطالب سلام اللّه علیها است ، یکى از ادله این معنا کلام رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) است که درباره قبیله بنى ولیعه فرمود: بنى ولیعه دست از خلاف کاریش بردارد و گرنه مردى را به سرکوبشان مى فرستم که چون نفس من است و منظورش على بن ابیطالب صلوات اللّه علیه بود و منظور از کلمه (ابناء) حسن و حسین (علیهماالسلام ) و منظور از کلمه (نساء) فاطمه سلام اللّه علیها است و این خصوصیت و امتیازى است که احدى از امت مقدم بر ایشان نیست و فضیلتى است که احدى از بشر در این فضیلت و شرف به ایشان نمى رسد و احدى از خلق از ایشان در آن فضیلت سبقت نمى گیرند، براى اینکه در این کلام خود على سلام اللّه علیها را نفس خود خوانده (تا آخر حدیث ).

مؤ لف قدس سره : و این معنا و یا قریب به آن در روایات دیگر از طرق شیعه نقل شده ، و در همه آنها آمده کسانى که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله )، آنان را براى مباهله آورد، على و فاطمه و حسن و حسین (علیهماالسلام ) بودند.
و در تفسیر ثعلبى از مجاهد و کلبى آمده : رسول خدا وقتى نصارا را دعوت به مباهله کرد گفتند: فعلا برمى گردیم و پیرامون این پیشنهاد مشورت مى کنیم ، وقتى با هم خلوت کردند به عاقب - که از صاحب رایان ایشان بودند - گفتند: اى عبد المسیح تو چه صلاح مى دانى ؟ او گفت : به خدا سوگند اى گروه نصارا شما خوب مى دانید که محمد (صلى اللّه علیه و آله ) نبیى است مرسل ، و این پیشنهادى که او کرده ، درباره حضرت مسیح حق را از باطل جدا کرده و به خدا سوگند هیچ قومى با پیغمبرى مباهله نکرده که بعد از مباهله دیرى پائیده باشد، بزرگسالان زنده مانده و خردسالانشان به رشد رسیده باشند و شما هم اگر دست به چنین کارى بزنید، بطور قطع همه ما هلاک مى شویم ، اگر جز به حفظ دینى که با آن انس گرفته اید رضا نمى دهید و مى خواهید وضع موجود خود را هر چه هست حفظ کنید، پس با او قرارى ببندید و به دیار خود برگردید.
نصارا به سوى رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) روانه شدند، از آن سو هم رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) حسین (علیه السلام ) را در آغوش و دست حسن (علیه السلام ) را در دست گرفته ، فاطمه سلام اللّه علیه دنبالش و على (علیه السلام ) به دنبال فاطمه سلام اللّه علیها به راه افتادند، رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) فرمود: هر گاه من دعائى کردم شما آمین بگوئید، اسقف نجران وقتى آن جناب و همراهانش را بدید، به مردم خود گفت : اى گروه نصارا من به یقین چهره هائى مى بینم که اگر از خدا درخواست کنند کوهى را از جاى بکند مى کند، زنهار که مباهله مکنید و گرنه هلاک مى شوید و تا روز قیامت حتى یک نفر نصرانى روى زمین نمى ماند، (و چون این دو گروه به هم رسیدند) مسیحیان گفتند: اى اباالقاسم ما مشورت کردیم و صلاح خود را در این دیدیم که با تو مباهله نکنیم و شما را به دین خودتان و خود را به دین خود واگذاریم ، فرمود: حال که از مباهله امتناع دارید، پس اسلام را بپذیرید تا به نفع شما باشد آنچه به نفع مسلمین است ، و به ضررتان باشد هر چه به ضرر ایشان است ، مسیحیان این پیشنهاد را هم نپذیرفتند، فرمود: پس من ناگزیر با شما مى جنگم ، عرضه داشتند ما طاقت جنگیدن با عرب را نداریم ولى حاضریم با تو مصالحه کنیم بر اینکه با ما نجنگى و ما را تهدید نکنى و از دینمان برنگردانى و ما در مقابل ، همه ساله دو هزار طاقه پارچه ، هزار طاقه در ماه صفر و هزار طاقه در ماه رجب ، و سى عدد زره عادیه آهنى (درعهاى قدیمى ) بپردازیم ، رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) هم با ایشان بهمین مصالحه کرد.
و آنگاه فرمود: به آن خدائى که جانم به دست او است هلاکت تا بالاى سر اهل نجران آویزان شده بود و اگر مباهله مى کردند بصورت میمون و خوک مسخ مى شدند و بیابان در زیر پایشان شعله ور گشته ، در آخر خداى تعالى نجران و اهلش را منقرض مى کرد، حتى مرغان بالاى درختهایشان را مى سوزاند و اما بقیه نصاراى دنیا یک سال طول نمى کشید که همه هلاک مى شدند و در روى زمین حتى یک نصرانى باقى نمى ماند.

و در صحیح مسلم از عامر بن سعد بن ابى وقاص ، از پدرش سعد روایت کرده که گفت : معاویه بن ابى سفیان (علیه لعائن اللّه ) به سعد دستور داده بود: به ابو تراب على بن ابیطالب (علیه السلام ) ناسزا بگوید و او امتناع مى ورزید، روزى معاویه از او پرسید: چه چیز تو را از دشنام به على باز مى دارد؟ گفت : من تا چندى که از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) سه تا جمله را به یاد دارم ، على بن ابیطالب را دشنام نخواهم داد، سه تا کلمه است که اگر یکى از آنها را درباره من گفته بود از هر نعمت گرانبها محبوب ترش مى داشتم ، اول اینکه از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) در روزى که به بعضى از جنگ هایش مى رفت و على (علیه السلام ) را جانشین خود در مدینه کرده بود و على (علیه السلام ) (به خاطر پاره اى زخم زبانهاى دشمنان ) عرضه داشت : مرا در میان زنان و کودکان جانشین کردى ؟ شنیدم که فرمود: آیا راضى نمى شوى به اینکه نسبت به من به منزله هارون باشى نسبت به موسى (علیه السلام )؟ با این تفاوت که بعد از من دیگر هیچ پیغمبرى نیاید و نبوتى نخواهد بود.
دومش اینکه در روز جنگ خیبر شنیدم مى فرمود: (به زودى رایت و پرچم جنگ را به دست مردى مى دهم که خدا و رسولش را دوست مى دارد و خدا و رسول او نیز او را دوست مى دارند، فردا همه گردن کشیدیم تا شاید آن شخص ما باشیم ولى به هیچ یک از ما نداد و فرمود: على را برایم صدا بزنید، رفتند على (علیه السلام ) را در حالى که درد چشم داشت آوردند، پس آب دهان در چشمهایش انداخت و رایت جنگ را به دستش سپرد و خداى تعالى قلعه خیبر را به دست او فتح کرد، سوم اینکه وقتى آیه : (قل تعالوا ندع ابنائنا و ابناءکم و نسائنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل ...) نازل شد، رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) على و فاطمه و حسن و حسین (علیهماالسلام ) را احضار نموده ، آنگاه فرمود: (بار الها اینهایند اهل بیت من ).


وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّیْنَ لَمَا آتَیْتُکُم مِّن کِتَابٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءکُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِکُمْ إِصْرِی قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَاْ مَعَکُم مِّنَ الشَّاهِدِینَ (003-81)
در این میان عده اى روایات دیگر هست که آنها را عیاشى و قمى در تفسیرهاى خود و همچنین غیر این دو و در معناى آیه : (و اذ اخذ اللّه میثاق النبیین ...) نقل کرده اند. و در آنها آمده که معناى (لتومنن به ) این است که به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) ایمان بیاورید. (و لتنصرن ) یعنى امیر المؤ منین (علیه السلام ) را یارى کنید.


وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ ... (003-103)
و در کتاب معانى از امام سجاد (علیه السلام ) روایت آورده که در حدیثى فرموده : حبل اللّه همان قرآن است .
مؤ لف قدس سره : و در این معنا روایاتى دیگر از طریق شیعه و سنى وارد شده است . و در تفسیر عیاشى از امام باقر (علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: حبل اللّه که خداى تعالى مردم را امر فرموده که به آن تمسک کنند و فرموده : (و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لا تفرقوا) آل محمد علیهم السلامند.


وَاعْبُدُواْ اللّهَ وَلاَ تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ مَن کَانَ مُخْتَالاً فَخُورًا (004-36)
در تفسیر عیاشى در ذیل آیه (و بالوالدین احسانا...)، از سلام جعفى از امام ابى جعفر (علیه السلام )، و از ابان بن تغلب از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده که فرمودند: این آیه شریفه درباره رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) و على (علیه السلام ) نازل شده (مى فرماید امت اسلام باید به دو پدر خود رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) و على (علیه السلام ) احسان کنند). آنگاه گفته : نظیر این مطلب در حدیث ابن جبله آمده ، و آنگاه مى گوید: از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) روایت شده : که والدین مسلمانان ، من و على هستیم .


أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَآ آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیمًا(004-54)
و در تفسیر عیاشى از حمران از امام باقر (علیه السلام ) روایت کرده که در تفسیر آیه : (فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب ) فرموده : یعنى نبوت ، و در تفسیر (و الحکمه ) فرموده : یعنى فهم و قضا، و در تفسیر جمله : (و آتیناهم ملکا عظیما) فرمود: یعنى وجوب اطاعتشان بر مردم .
مؤ لف قدس سره : مراد آن حضرت از اطاعت همان اطاعتى است که در سایر احادیث هم وجوبش بیان شده ، و در این معانى نیز اخبار بسیارى است ، و در بعضى از آنها طاعت واجب به امامت و خلافت تفسیر شده ، نظیر روایتى که مرحوم کلینى در کافى به سند خود از برید از امام باقر (علیه السلام ) نقل کرده است .
و در تفسیر قمى در ذیل آیه : (ان الّذین کفروا بایاتنا...) گفته است : امام (علیه السلام ) فرموده : منظور از آیات امیرالمؤ منین و ائمه (علیهم السلام ) است .
جریان سقیفه: سخنان زیادی در سقیفه رد و بدل شد. یکی از صحابه مردم را به آرامش دعوت کرد و خطاب به علی (ع) گفت: هرآن چه که از امتیازات و سوابق و فضائل و شایستگی های خود مطرح نمودی، عین حقیقت است، ما آن ها را با گوشهای خود شنیده ایم و به درستی فهمیده ایم و درخاطره های خود حفظ کرده ایم. اما بعد از غدیر خم، کلام دیگری از رسول خدا (ص) به ما رسیده است که حاکی از تغییر رأی و نظر ایشان بوده است و مستند ما برای اقداماتی که انجام داده ایم و بیعتی که از تو می خواهیم کلام آخر رسول خدا (ص) است که بر کلمات قبلی آن حضرت ترجیح و تقدّم دارد، ایشان فرمودند: انّا أهل بیت اصطفانا الله، و اختار لنا الا´خره علی الدنیا، و ان الله لم یکن لیجمع لنا أهل البیت النبوّه و الخلافه؛ خداوند ما اهل بیت را برگزید و در مقابل دنیا آخرت را برای ما انتخاب کرد، خداوند نبوّت و خلافت را برای ما اهل بیت جمع نخواهد کرد (و چون پیامبری و نبوت در خاندان اهل بیت واقع شده است پس خلافت در این خاندان نخواهد بود.)
امیرالمؤمنین (ع) برای ردّ صحّت این سخن، آیه ای از قرآن را تلاوت کردند:
(أم یحسدون النّاس علی ما آتاهم الله من فضله فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمه و آتیناهم ملکاً عظیماً)؛ یا این که نسبت به مردم، بر آن چه خدا از فضلش به آنان بخشیده حسد می ورزند؟ ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و حکومت عظیمی در اختیار آن ها قرار دادیم. سپس حضرت در توضیح آیه فرمودند:
فالکتاب النبوّه و الحکمه السّنّه والملک‌ الخلافه و نحن آل ابراهیم (کتاب سلیم بن قیس، ح 4)؛ مراد ازکتاب در این آیه نبوّت است و مراد از حکمت سنّت ها می باشد، و ملک ‌عظیمی که به آل ابراهیم داده شده است خلافت می باشد و مراد از آل ابراهیم نیز ما اهل بیت هستیم که آل رسول خداییم.
همچنین امیرالمؤمنین (ع) مترصّد فرصتی بود که صحیح نبودن حدیث منسوب به پیامبر (ص) را که در مقابل حدیث غدیر عنوان شده بود، روشن سازد، این فرصت در جریان شورای شش نفری پیش آمد. خلیفه دوم در آستانه مرگ شش تن را کاندیدای خلافت نمود و شورایی متشکل از حضرت علی (ع)، طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص، عثمان، و عبدالرحمن بن عوف را انتخاب کرد تا از بین خود یک‌ تن را به عنوان خلیفه تعیین نمایند. کسانی که از اوضاع سیاسی اطلاع کافی داشتند به امیرالمؤمنین (ع) پیشنهاد کردند که در این شورا شرکت نکند زیرا به روشنی می دیدند که نتیجه این شورا انتخاب عثمان خواهد بود، و شرکت حضرت در آن رسمیّت بخشیدن به این انتخاب خواهد شد. اما علی (ع) در شورا شرکت کرد و خلاف بودن حدیث مزبور را ثابت نمود.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه این جریان را از زبان عبدالله بن عباس نقل می کند که به علی (ع) عرض کرد: با ترکیب خاصی که عمر برای شورا تعیین کرده حتماً خلافت به عثمان خواهد رسید. حضرت علی (ع) فرمودند:
من نیز می دانم که نتیجه این شورا انتخاب عثمان خواهد بود، اما تصمیم دارم به همراه اعضإ دیگر در شورا شرکت کنم، زیرا عمر با این انتخاب خود اعتراف کرده است که من نیز شایستگی خلافت را دارم. در حالی که قبل از این می گفت که پیامبر (ص) فرموده است: نبوّت و امامت در یک‌ خاندان قابل جمع نیست، ورود من در جمع اعضإ شورا تناقض رفتار آنان را با روایتی که به پیامبر نسبت داده اند روشن خواهد نمود و مردم به حقیقت امر پی خواهند برد.


یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً (004-59)
در تفسیر برهان از ابن بابویه روایت کرده که وى به سند خود از جابر بن عبداللّه انصارى نقل کرده ، گفت : وقتى خداى عزوجل آیه شریفه : (یا ایها الذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم ) را بر پیامبر گرامیش محمد (صلى اللّه علیه و آله ) نازل کرد، من به آن جناب عرضه داشتم : یا رسول اللّه خدا و رسولش را شناختیم ، اولى الامر کیست ؟ که خداى تعالى طاعت آنان کردن را دوشادوش طاعت تو قرار داده ؟ فرمود: اى جابر آنان جانشینان منند، و امامان مسلمین بعد از منند، که اولشان على بن ابیطالب و سپس ‍ حسن و آنگاه حسین و بعد از او على بن الحسین و آنگاه محمد بن على است ، که در تورات معروف به باقر است ، و تو به زودى او را درک خواهى کرد، چون او را دیدار کردى و از طرف من سلامش برسان ، و سپس صادق جعفر بن محمد، و بعد از او موسى بن جعفر، و آنگاه على بن موسى ، و بعد از وى محمد بن على ، و سپس على بن محمد و آنگاه حسن بن على ، و در آخر، هم نام من محمد است ، که هم نامش نام من است ، و هم کنیه اش کنیه من است ، او حجت خدا است بر روى زمین ، و بقیه اللّه و یادگار الهى است در بین بندگان خدا، او پسر حسن بن على است ، او است آن کسى که خداى تعالى نام خودش را به دست او در سراسر جهان یعنى همه بلاد مشرقش و مغربش مى گستراند، و او است که از شیعیان و اولیایش غیبت مى کند، غیبتى که بسیارى از آنان از اعتقاد به امامت او بر مى گردند _ و تنها کسى بر اعتقاد به امامت او استوار مى ماند که خداى تعالى دلش را براى ایمان آزموده باشد. جابر اضافه مى کند عرضه داشتم : یا رسول اللّه آیا در حال غیبتش سودى به حال شیعیانش خواهد داشت ؟ فرمود: آرى به آن خدایى که مرا به نبوت مبعوث فرمود شیعیانش به نور او روشن مى شوند، و در غیبتش از ولایت او بهره مى گیرند، همان طور که مردم از خورشید بهره مند مى شوند هر چند که در پس ابرها باشد! اى جابر این از اسرار نهفته خدا است از اسرارى است که در خزینه علم خدا پنهان است ، تو نیز آن را از غیر اهلش پنهان بدار، و جز نزد اهلش فاش مساز.

و در تفسیر عیاشى است که در روایت ابى بصیر از امام باقر (علیه السلام ) آمده که فرمود: آیه شریفه : (اطیعوا اللّه ...) درباره على بن ابیطالب (علیه السلام ) نازل شده ، من عرضه داشتم : مردم مى گویند اگر درباره على (علیه السلام ) نازل شده چرا نام على و اهل بیتش در قرآن نیامده ؟ امام ابو جعفر (علیه السلام ) فرمود: به ایشان بگویید به همان دلیل که خداى تعالى نماز را در قرآن مجیدش واجب کرده ولى نامى از سه رکعت و چهار رکعت نبرد، تا آن که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) نماز را براى مردم تفسیر کرد و به همان دلیل که حج را واجب کرد، ولى نفرمود: هفت طواف کنید تا آن که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) آن را تفسیر فرمود: و همچنین خداى تعالى آیه : (اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم ) را درباره على و حسن و حسین (علیهم السلام ) نازل کرد ولى نام آنانرا نبرد، این رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) بود که فرمود: (من کنت مولاه فهذا على مولاه ) هر کس که من به حکم (و اطیعوا الرسول) مولاى اویم ، على به حکم (اولى الامر منکم ) مولاى او است ، و نیز درباره همه اهل بیتش فرمود: (اوصیکم بکتاب اللّه ، و اهل بیتى انّى ساءلت الله ان لا یفرق بینهما حتى یوردهما على الحوض فاعطانى ذلک ) (من شما را وصیت مى کنم به کتاب خداى تعالى و اهل بیتم ، من از خداى تعالى خواسته ام بین آن دو را جدایى نیندازد، تا هر دو را کنار حوض ، به من وارد کند، و خداى تعالى این درخواستم را به من داد) و نیز فرمود: پس شما اى مسلمانان به اهل بیت من چیز یاد ندهید، که آنان اعلم از شمایند، اهل بیت من شما را تا قیامت از هیچ در هدایتى بیرون نمى کنند، و به هیچ در ضلالتى داخل نمى سازند و اگر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) بیان نمى کرد که اولى الامر چه کسانى هستند قطعا آل عباس و آل عقیل و آل فلان ساکت نمى نشستند، و ادعاى خلافت و اولى الامرى مى کردند، ولى چون خداى تعالى در کتابش نازل کرده بود، که (انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) همه مى دانستند که منظور از اهل بیت على و حسن و حسین و فاطمه (علیهم السلام ) هستند، چون رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) در خانه ام سلمه دست على و فاطمه و حسن و حسین (صلوات اللّه علیهم ) را گرفت و داخل کسائشان کرد، و ام سلمه عرضه داشت : آیا من از اهل تو نیستم ؟ فرمود: تو عاقبت بخیرى ، ولى ثقل من و اهل من و اهل بیت من اینهایند (تا آخر حدیث ).


وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِی الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلاَّ قَلِیلاً (004-83)و در تفسیر عیّاشى از عبد اللّه بن عجلان از امام ابى جعفر (علیه السلام ) روایت کرده که در ذیل جمله : ( و لو ردوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم ) فرمود: منظور امامان هستند.
و در تفسیر عیّاشى از محمّد بن فضیل از ابى الحسن (علیه السلام ) روایت کرده که در معناى جمله : (و لو لا فضل اللّه علیکم و رحمته ) فرمود: فضل رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) است و رحمت امیر المؤ منین (علیه السلام ) است.
و در همان کتاب از محمد بن فضل از عبد صالح (موسى بن جعفر) (علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: رحمت خدا، رسول گرامى او است و فضل ، على بن ابى طالب (علیه السلام ) است .
مؤ لّف : این روایات نمى خواهند بگویند معناى کلمه فضل خدا و رحمت خدا چنین است بلکه مى خواهند هر یک از این دو عنوان کلّى را بر یکى از مهم ترین مصادیق آن تطبیق کنند و مراد از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) و امیر الؤ منین (علیه السلام ) نیز شخص ‍ آن دو جناب منظور نیستند، بلکه منظور مقام آن دو جناب است یعنى مقام نبوت و مقام ولایت چون این دو مقام سبب متصلى هستند که خداى عزیز ما را به وسیله آن دو از پرتگاه ضلالت و از دام شیطان نجات بخشید، اولى سبب مبلّغ و دوّمى سبب مجرى است و روایت اخیر از نظر اعتبار عقلى به ذهن نزدیک تر است ، براى اینکه خداى تعالى نیز آن جناب را در کتاب مجیدش رحمت نامیده ، فرموده : (و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین .)


وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا (004-159)
و در همان کتاب است که ابن سنان از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده که در تفسیر آیه : (و ان من اهل الکتاب الا لیومنن به قبل موته و یوم القیمه یکون علیهم شهیدا) فرمود: ایمان اهل کتاب فقط در زمانى است که به نبوت محمد (صلى اللّه علیه و آله ) ایمان بیاورند.
و در همان کتاب از جابر از امام باقر (علیه السلام ) روایت آورده که در معناى آیه شریفه : (و ان من اهل الکتاب الا لیومنن به قبل موته و یوم القیمه یکون علیهم شهیدا) فرمود: احدى از میان همه ادیان از اولین و آخرین نمى میرد مگر آنکه رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله ) و امیرالمؤ منین را بر حق مى بیند (و حجت خدا بر او تمام مى شود).
و باز در همان کتاب از مفضل بن عمر روایت کرده که گفت : من از امام صادق (علیه السلام ) از معناى آیه : (و ان من اهل الکتاب الا لیومنن به قبل موته ) سوال کردم ، فرمود، این آیه در خصوص ما اهل بیت نازل شده : مى فرماید: احدى از فرزندان فاطمه نمى میرد و از دنیا خارج نمى شود تا آنکه براى امام و به امامت او اقرار کند، همانطور که فرزندان یعقوب براى یوسف اقرار کردند و گفتند: (تاللّه لقد آثرک اللّه علینا).


الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا (005-3)
از ابى سعید خدرى برایم نقل کرد: که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) در آن روزى که مردم را به جمع شدن در غدیر خم دعوت فرمود دستور داد زیر درختى را که در آنجا بود از خار و خاشاک بروبند، و آن روز روز پنجشنبه بود، همان روز بود که مردم را به سوى پیروى از على (علیه السلام ) دعوت نموده ، بازوى او را گرفت و بلند کرد، بطورى که مردم سفیدى زیر بغل آنجناب را دیدند، و این دو از یکدیگر جدا نشدند، تا آنکه آیه شریفه : (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا) نازل گردید، پس رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) به مژدگانى اینکه دین به حد کمال رسید، و نعمت خدا تمام شد، و پروردگار از رسالتش و از ولایت على راضى شده، اللّه اکبر گفت، و سپس گفت: (اللّهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله).
از کتاب مناقب الفاخره ، تالیف سید رضى رحمه اللّه از محمد بن اسحاق از ابى جعفر از پدرش از جدش روایت کرده که گفت : بعد از آنکه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) از کار حجه الودا ع فارغ شد در مراجعت در سرزمینى که آن را ضوجان مى گفتند پیاده شد، و در آنجا بود که آیه شریفه : (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و اللّه یعصمک من الناس ) نازل شد، همینکه مصونیتش از شر و دشمنى مردم نازل شد، ندا در داد که : (الصلوة جامعه مردم براى نماز جمع شوید مردم همه ،گردش جمع شدند، آنگاه فرمود: چه کسى نسبت به شما اختیاردارتر از خود شما است ؟ صداى گریه از همه جا برخاست ، و گفتند: خدا و رسولش ، پس آنگاه دست على بن ابیطالب را گرفت و فرمود: هر کس که من مولاى او بودم على مولاى او است ، بار الها دوست بدار کسى را که با او دوستى کند، و دشمن بدار کسى را که با او دشمنى کند، و یارى فرما کسى را که وى را یارى کند، و بى یاور بگذار کسى را که از یارى او دریغ نماید، براى اینکه او از من است ، و من از اویم ، و او نسبت به من به منزله هارون است نسبت به موسى ، با این تفاوت که بعد از من پیغمبرى نخواهد بود، و این یعنى ولایت على بن ابیطالب (علیه السلام ) آخرین فریضه اى بود که خداى تعالى بر امت محمد (صلى اللّه علیه و آله ) واجب کرد، و بعد از انجام این جریان بود که خداى عزوجل این آیه را نازل کرد: (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا)
ابن اسحاق مى گوید: من به ابى جعفر گفتم : این جریان در چه روزى واقع شد؟ گفت : شب نوزده از ماه ذى الحجه سال دهم هجرت ، و در نسخه برهان به جاى کلمه (تسع ) کلمه (سبع ) آمده ، یعنى هفده شب گذشته بود و در راه برگشتن آن جناب از حجه الوداع بود ، و بین این ماجرا و بین وفات رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) صد روز فاصله شد و رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله ) (سمع و در نسخه برهان آمده : سمى ) نام دوازده نفر را در غدیر خم بر شمرد.


یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُواْ فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (005-35)
و در تفسیر قمى در ذیل آیه شریفه : (یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیلة ..) آمده که امام فرمود یعنى به وسیله امام به درگاه او تقرب بجوئید.
مؤ لف : یعنى به وسیله اطاعت امام به درگاه خدا تقرب بجوئید، و این روایت هم از باب تطبیق کلى بر مصداق است مى خواهد بفرماید یکى از روشن ترین مصادیق وسیله ، اطاعت امام است ، نه اینکه اطاعت امام وسیله منحصر به فرد باشد، و نظیر آن روایتى است که از ابن شهر اشوب نقل شده که گفت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در تفسیر آیه (و ابتغوا الیه الوسیلة ) فرمود: منم وسیله خداى تعالى .


یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (005-54)
و در مجمع البیان در ذیل آیه شریفه : (یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتى الله بقوم ...)، گفته : بعضى گفته اند: منظور از قومى که مى آیند و در برابر مؤ منین متواضع و در برابر کفار شدیدند امام امیرالمؤ منین على (علیه السلام ) و اصحاب اویند که با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگیدند و این معنا از عمار یاسر و حذیفه و ابن عباس روایت شده و از امام باقر و امام صادق (علیه السلام ) نیز همین تفسیر روایت شده است .
مؤ لف : در مجمع البیان بعد از نقل این روایت گفته : که این قول مؤ یدى دارد و آن این است که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و صلم ) هنگامى که به امام امیر المؤ منین (علیه السلام ) فرمان فتح خیبر را مى داد و در حالى که حامل بیرق چند نوبت پا به فرار گذاشت هم مردم را ترساند و هم مردم او را ترساندند چنین فرمود: (لاعطین الرایة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله کرارا غیر فرار لا یرجع حتى یفتح الله على یده ) فردا حتما رایت جنگ را به مردى مى دهم که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست میدارد، مردى که حمله مى کند و پا به فرار نمى گذارد تا اینکه خدا به دست او فتح را نصیب اسلام کند ( و یا قلعه ها را بدست وى فتح کند )، آنگاه روز بعد پرچم جنگ را به دست آن جناب داد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    سخن مدیر
    امیدوارم از مطالب خوشتون اومده باشه

    آمار سایت
  • کل مطالب : 49
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 24
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 48
  • بازدید ماه : 42
  • بازدید سال : 419
  • بازدید کلی : 34,193